موضوع: "بدون موضوع"
بزرگی امام حسین(ع)
پنجشنبه 91/09/02
صد نوا خیزد ز ناى نینوایت، یا حسین / نغمه هاى عشق باشد در نوایت، یا حسین
میزند آتش، به قلب دوستانت دم به دم / داستان جانگداز کربلایت، یا حسین
پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) فرمودند:
قسم به خدایی که مرا به پیامبری به حق مبعوث نمود، همانا حسین بن علی (علیه السّلام) در آسمان بزرگوارتر از زمین است و
همانا در سمت راست عرش خدا نوشته شده او مشعل هدایت و کشتی نجات است …
عیون الاخبار، ج1، ص48
رحمت خداوند
سه شنبه 91/08/30
آیا کلبه شما هم در حال سوختن است؟
تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دور افتاده برده شد،با بیقراری به درگاه خداوند دعا می کردتا اورا نجات بخشد ،ساعتها به اقیانوس چشم می دوخت تا شایدنشانی از کمک بیابداما هیچ چیز به چشم نمی آمد.اوبه کلی نا امیدشد تصمیم گرفت که کلبه ای خارج از قایق شکسته اش بسازد تاازخودووسایل اندکش بهتر محافظت نماید،روزی پس ازآنکه از جستجوی غذابازگشت،خانه کوچکش رادر آتش یافت،دود به آسمان رفته بود،اندوهگین فریاد زد:
خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟
صبح روز بعد اوبا صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می شد از خواب برخاست ،آن می آمد تا اورا نجات دهد.مرد از نجات دهندگانش پرسید :چطور متوجه من شدید که من اینجا هستم؟
آنها در جواب گفتند:ما علامت دودی را که فرستادی را دیدیم!
هنگامی که به نظر میرسد کارها به خوبی پیش نمی روند ،آسان می توان دلسرد شد، اما نباید امیدمان را از دست بدهیم زیرا خدا در کار زندگی ماست ، حتی در میان درد ورنج.دفعه آینده که کلبه شما در حال سوختن است به یاد آوریدکه آن شاید علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند.برای تمام چیزهای منفی که ما بخود می گوییم،خداوند پاسخ مثبتی دارد.
شهید توبالا رفته ای من در زمینم برادر روسیاهم شرمگینم
جمعه 91/02/22
شهید صادق مکتبی
شهید صادق مکتبی نام : صادق
نام خانوادگی : مکتبی
نام پدر : اصغر
محل تولد : روستای محمدآباد، گرگان
عضويت : سپاه پاسداران
آخرین مسئولیت : فرمانده گردان حمزه سیدالشهدا(ع)
محل شهادت : منطقه عملیاتی فاو
تاریخ شهادت : 1365/01/01
مزار : گلزار شهدای امام زاده عبداله گرگان
*********
زندگی نامه سردار شهید صادق مکتبی
صادق مکتبی در روستای محمد آباد از توابع شهرستان گرگان به دنیا آمد. پدرش اصغر مکتبی کشاورزی می کرد و از وضعیت مالی و اقتصادی مناسبی برخوردار نبود و به سختی زندگی می گذراند. صادق در سال 1349 در مدرسه ابتدایی سردار جنگل محمدآباد دوره ابتدایی را شروع و درسال 1354 با موفقیت به پایان رساند. نبود مدرسه راهنمایی در محمد آباد باعث شد به شهرستان گرگان رفته و در منزل خواهرش ساکن شود و دوره راهنمایی را ادامه دهد. پس از این دوره، وارد دبیرستان شد و تا سال سوم نظری ادامه تحصیل داد. درکنار تحصیل، در مغازه آهن فروشی کار می کرد و مخارج تحصیل خود را تامین می کرد.
از سیزده سالگی تکالیف دینی خود را انجام می داد. نماز می خواند و روزه می گرفت و بیشتر اوقات در مسجد حضور می یافت. علاقه زیادی به مداحی داشت وکتاب های مداحی مطالعه می کرد. با آغاز انقلاب اسلامی به حرکت مردمی انقلاب اسلامی پیوست. حضور در راهپیمایی ها، فعالیت های شبانه در خارج از منزل و پخش اعلامیه حضرت امام خمینی (ره) از جمله تلاش های وی در دوران انقلاب است. پس از پیروزی انقلاب به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. با عضویت در واحد عملیات سپاه تلاش های مختلفی نظیر تاسیس انجمن اسلامی و کتابخانه و آموزش نیروهای بسیجی را در جهت گسترش حوزه فعالیت بسیج و سپاه به انجام رساند.
صادق، درکنار اقدامات عملیاتی و گسترش تشکیلات و فرماندهی نیروها، اساسا نیروی فرهنگی و تبلیغی بود. بعد از شرکت در عملیات فتح المبین، در هجده سالگی با راهنمایی خواهرش از دوشیزه ربابه علائی که خانواده پدری او در ورامین ساکن بودند و از قبل با هم رفت و آمد خانوادگی داشتند خواستگاری کرد. با کسب موافقت دختر و خانواده او، مراسم ازدواج بسیار ساده و با مهریه یک آینه شمعدان و یک جلد کلام الله مجید برگزار شد. بعد از ازدواج، مکرر به جبهه می رفت. خواهرش می گوید: روزی که از جبهه آمد گفتم خانم شما اینجا غریب است. گفت: اسلام غریب تر است. حتی خانه نیمه کاره اش را در روستا رها کرد و از زمان رفتن به جبهه، ساخت آن را پی نگرفت. هنوز دو ماه از زندگی مشترک او نگذشته بود که به منظور مبارزه با گروهک های ضد انقلاب به سیستان و بلوچستان رهسپار شد و به همراه همسر و فرزندش در خاش ساکن شدند. در این زمان مسئولیت واحد تسلیحات و اطلاعات منطقه 6 ستاد مرکزی سیستان و بلوچستان را به عهده گرفت و تا 29 آذر 1362 در این سمت باقی ماند. در مدت حضور در این منطقه، چندین بار با خوانین و اشرار منطقه درگیر شد. سپس به گرگان برگشت و مسئول حفاظت زندان بویه در گرگان شد.
با شروع مانور قدس به عنوان فرمانده تیپ انجام وظیفه می کرد و در اعزام نیروهای ” طرح لبیک یا خمینی ” به عنوان فرمانده گردان، معرفی و عازم جبهه شد و در مناطق مختلف جبهه ها حضور یافت. زمانی که در گرگان حضور داشت در مسجد محل و انجمن های اسلامی شهر فعالیت می کرد و علاوه بر شرکت در تشکیل کتابخانه درگرگان در برخی مواقع به مداحی درمراسم عزاداری می پرداخت. به خانواده های شهدا و رزمندگان رسیدگی می کرد و در حل کردن مشکلات آنان می کوشید. مدتی فرماندهی گردان حضرت حمزه سید الشهدا (ع) را پذیرفت. در اوایل 1363 و در شب بیست و سوم ماه رمضان از ناحیه پا مجروح شد و پس از بهبودی نسبی دوباره به جبهه بازگشت اما بار دیگر زخمی شد. صادق مکتبی، زمانی که فرماندهی گردان حضرت حمزه را به عهده داشت به همرزمانش می گوید: ما در گردان حمزه سیدالشهدا (ع) هستیم. باید همچون حمزه بجنگیم تا در راه خدا به شهادت برسیم. پس از شرکت در عملیات والفجر 8 به دیدار خانواده رفت. لیکن پنج روز نگذشته بودکه با دریافت پیامی، بی درنگ عازم منطقه گردید. تا اول بهمن 1363 فرماندهی گردان حمزه سیدالشهدا را بر عهده داشت. از بهمن همان سال در واحد فرماندهی سپاه گرگان به عنوان نیروی حراست مشغول خدمت شد. حدود سه ماه بعد در 8 اردیبهشت 1364 بار دیگر به سوی جبهه رفت و به خاطر تجربه و سوابقی که در گردان حمزه داشت، فرماندهی این گردان را به عهده گرفت. همواره می گفت: یک فرمانده خوب، فرماندهی است که فرمانبر خوب باشد و از مافوق خود خوب اطاعت کند تا نیروهای تحت امر از او اطاعت کنند. همیشه رزمندگان را به تقوی، خواندن دعا و به مسائل اخلاقی سفارش می کرد. می گفت: زندگی شهدا را مطالعه کنید و از آن ها درس بگیرید. به نیروها سفارش می کرد: دائم الوضو باشید. قبل از نماز قرآن بخوانید تا هنگام نماز بیشتر به خدا نزدیک شوند. صادق حساسیت بسیاری در مورد اموال عمومی و بیت المال داشت. عسگر قلی پور می گوید: روزی پس از انتقال گردان درآخر کار که نیروها همگی رفته بودند صادق به محوطه گردان رفت دو تا قاشق شکسته ولی قابل استفاده و دوتا لیوان و یک کلمن شکسته را جمع کرد و گفت: باید برای همه این ها در نزد خدا جوابگو باشیم. همچنین بعد از عملیات عاشورای 2 به اتفاق صادق مکتبی و شهید گلبادی نژاد – فرمانده گردان امام حسین (ع) – از محور چنگوله به سمت اهواز حرکت می کردیم، او مطالبی درباره جهاد و شهادت می خواند. موقع برگشتن از اهواز، سر پل کرخه که رسیدیم راننده گفت که پنج لیتر بنزین بیشتر نداریم تلاش کردیم بنزین پیدا کنیم. در بین راه هر چه بسیجی و سرباز بود سوار کرد و می گفت بچه ها صلوات بفرستید. به این ترتیب حدود سه هزار کیلومتر را با 4000 الی 5000 صلوات طی کردیم تا به مهران رسیدیم. صبوری و شکیبایی از جمله خصلت های بارز صادق بود که در او ملکه شده بود. زمانی که مشکلات به او فشار می آورد آیه ” یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلاة ان الله مع الصابرین ” را قرائت می کرد.” به نماز شب می ایستاد و به طور جدی در ادامه آن اصرار داشت. چند سالی که در سپاه پاسداران بود با حقوق دریافتی از سپاه امرار معاش می کردند.
صادق مکتبی در اول فروردین 1365 به شهادت رسید. جنازه اش به گرگان انتقال یافت و با برگزاری مراسم تشییع در گلزار شهدای امامزاده عبدالله به خاک سپرده شد. از او دختری به نام فاطمه به یادگارماند که هنگام شهادت پدر دوساله بود.