موضوع: "بدون موضوع"

حرف های فیروزه ای

پند های جاودانه

تلنگر! مواظب مقدسات باشد!

 

 

نمره ده نقاشی

پسر کوچولو از مدرسه اومد و دفتر نقاشیش رو پرت کرد روی زمین! بعد هم پرید بغل  مامانش و زد زیرگریه! مادر نوازش و آرومش کرد و خواست که بره و لباسش رو عوض کنه. دفتر رو برداشت و ورق زد. نمره نقاشیش ده شده بود! پسرک ، مادرش رو کشیده بود ، ولی با یک چشم! و به جای چشم دوم دایره ای تو پر و سیاه گذاشته بود! معلم هم دور اون ، دایره ای قرمز کشیده بود و نوشته بود: «پسرم دقت کن».

فردای اون روز مادر سری به مدرسه زد، از مدیر پرسید: می توانم معلم نقاشی پسرم رو ببینم؟ مدیر هم با لبخند گفت: بله، لطفا منتظر باشید. معلم جوان نقاشی وقتی وارد دفتر شد خشکش زد! مادر یک چشم بیشتر نداشت! معلم با صدائی لرزان گفت : ببخشید، من نمی دونستم…، شرمنده ام. مادر دستش رو به گرمی فشار داد و لبخندی زد و رفت. اون روز وقتی پسرکوچولو از مدرسه اومد با شادی دفترش رو به مادر نشون داد و گفت: معلمون امروز نمره ام رو کرد بیست. زیرش هم نوشته : گلم اشتباهی یه دندونه کم گذاشته بودم.

بیایید اینقدر ساده به دیگران نمره  های پایین و منفی ندیم. بیا اینقدر راحت دلی رو با قضاوت غلطمون نشکنیم.

یا امام رئوف