مطلب 3
نقش حضرت زینب (س) بعد از عصر عاشورا در کلام شهید آیت الله مطهری
از عصر عاشورا ، زينب تجلی میكند. از آن به بعد به او واگذار شده بود. رئيس قافله اوست، چون يگانه مرد، زين العابدين سلام الله عليه است كه در اين وقت به شدت مريض است و احتياج به پرستاری دارد تا آنجا كه دشمن طبق دستور كلی پسر زياد كه از جنس ذكور اولاد حسين هيچكس نبايد باقی بماند، چند بار حمله كردند تا امام زين العابدين را بكشند ولی بعد خودشان گفتند انه لما به اين خودش دارد میميرد. و اين هم خودش يك حكمت و مصلحت خدائی بود كه حضرت امام زين العابدين بدين وسيله زنده بماند و نسل مقدس حسين بن علی باقی بماند. يكی از كارهای زينب، پرستاری امام زين العابدين است. در عصر روز يازدهم ، اسراء را آوردند و سوار كردند بر مركبهايی ( شتر يا قاطر يا هر دو ) كه پالانهای چوبين داشتند و مقيد بودند كه اسراء ، پارچهای روی پالانها نگذارند برای اينكه زجر بكشند . بعد اهل بيت خواهشی كردند كه پذيرفته شد. آن خواهش اين بود : قلن بحق الله الا مامررتم بنا علی مصرع الحسين گفتند شما را به خدا حالا كه ما را از اينجا میبريد، ما را از قتلگاه حسين عبور بدهيد برای اينكه میخواهيم برای آخرين بار با عزيزان خودمان خداحافظی كرده باشيم . در ميان اسراء تنها امام زين العابدين بودند كه به علت بيماری پاهای مباركشان را زير شكم مركب بسته بودند، ديگران روی مركب آزاد بودند . وقتی كه به قتلگاه رسيدند ، همه بیاختيار خودشان را از روی مركبها به روی زمين انداختند . زينب سلام الله عليها خودش را میرساند به بدن مقدس اباعبدالله ، آن را به يك وضعی میبيند كه تا آن وقت نديده بود، بدنی میبيند بی سر و بیلباس. با اين بدن معاشقه میكند و سخن میگويد « بابی المهموم حتی قضی، بابی العطشان حتی مضی » آنچنان دلسوز ناله كرد كه فابكت و الله كل عدو و صديق يعنی كاری كرد كه اشك دشمن جاری شد، دوست و دشمن به گريه در آمدند. مجلس عزای حسين را برای اولين بار زينب ساخت. ولی در عين حال از وظايف خودش غافل نيست . پرستاری زين العابدين به عهده اوست ، نگاه كرد به زين العابدين ديد حضرت كه چشمش افتاده به اين وضع آنچنان ناراحت است كانه میخواهد قالب تهی كند ، فورا بدن اباعبدالله را گذاشت آمد سراغ زين العابدين ، يابن اخی ! پسر برادر ! چرا ترا در حالی میبينم كه میخواهد روح تو از بدنت پرواز بكند ؟ عمه جان ! چطور میتوانم بدنهای عزيزان خودمان را ببينيم و ناراحت نباشم . زينب در همين شرايط شروع میكند به تسليت خاطر دادن به زين العابدين . ام ايمن زن بسيار مجللهای است كه ظاهرا كنيز خديجه بوده و بعدا آزاد شده و سپس در خانه پيغمبر و مورد احترام پيغمبر بوده است . كسی است كه از پيغمبر حديث روايت میكند .اين پيرزن سالها در خانه پيغمبر بود . روايتی از پيغمبر را برای زينب نقل كرده بود ولی چون روايت خانوادگی بود يعنی مربوط به سرنوشت اين خانواده در آينده بود ، زينب يك روز در اواخر عمر علی عليه السلام برای اينكه مطمئن بشود كه آنچه ام ايمن گفته صددرصد درست است ، آمد خدمت پدرش ، يا ابا ! من حديثی اين چنين از ام ايمن شنيدهام ، میخواهم يكبار هم از شما بشنوم تا ببينم آيا همين طور است ؟ همه را عرض كرد ، پدرش تاييد كرد و فرمود درست گفته ام ايمن ، همين طور است . زينب در آن شرايط اين حديث را برای امام زين العابدين روايت میكند . در اين حديث آمده است اين قضيه فلسفهای دارد مبادا در اين شرايط خيال بكنيد كه حسين كشته شد و از بين رفت . پسر برادر ! از جد ما چنين روايت شده است كه حسين عليه السلام همين جا كه اكنون جسد او را میبينی ، بدون اينكه كفنی داشته باشد ، دفن میشود و همين جا ، قبر حسين ، مطاف خواهد شد .
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
كه زيارتگه رندان جهان خواهد بود
آينده را كه اينجا كعبه اهل خلوص خواهد بود ، زينب برای امام زين العابدين روايت میكند . بعد از ظهر مثل امروزی را كه يازدهم بود عمر سعد با لشكريان خودش ماند برای دفن كردن اجساد كثيف افراد خود . ولی بدنهای اصحاب اباعبدالله ، همانطور ماندند . بعد اسراء را حركت دادند ( مثل امشب كه شب دوازدهم است ) ، يكسره از كربلا تا نجف كه تقريبا دوازده فرسخ است . ترتيب كار را اينچنين داده بودند كه روز دوازدهم ، اسراء را به اصطلاح با طبل و شيپور و با دبدبه به علامت فتح وارد كنند و به خيال خودشان آخرين ضربت را به خاندان پيغمبر بزنند . اينها را حركت دادند و بردند در حالی كه زينب شايد از روز تاسوعا اصلا خواب به چشمش نرفته . سرهای مقدس را قبلا برده بودند . نمیدانم چه ساعتی از روز بوده ( تقريبا دو سه ساعت از طلوع آفتاب گذشته ) در حالی كه اسراء را وارد كوفه میكر دند ، دستور دادند سرهای مقدس را ببرند به استقبال آنها كه با يكديگر بيايند . وضع عجيبی است غير قابل توصيف . دم دروازه كوفه ( دختر علی ، دختر فاطمه ، اينجا تجلی میكند ) اين زن با شخصيت كه در عين حالزن باقی ماند و گرانبها ، خطابهای میخواند . راويان چنين نقل كردهاند كه در يك موقع خاصی ، زينب موقعيت را تشخيص داد و قداومات دختر علی يك اشاره كرد . عبارت تاريخ اين است : و قد اومات الی الناس ان اسكتوا فارتدت الانفاس ، و سكنت الاجراس يعنی در آن هياهو و غلغله كه اگر دهل میزند صدايش به جايی نمیرسيد ، گويی نفسها در سينه حبس شد و صدای زنگها و هياهوها خاموش گشت ، مركبها هم ايستادند ( آدمها كه میايستادند قهرا مركبها هم میايستادند ) . خطبهای خواند . راوی گفت : و لم ار والله خفره قط انطق منها اين ” خفره ” خيلی ارزش دارد ” خفره ” يعنی زن باحيا . اين زن ، نيامد مثل يك زن بیحيا حرف بزند . زينب آن خطابه را در نهايت عظمت القاء كرد . در عين حال دشمن میگويد : ولم ار والله خفره قط انطق منها يعنی آن حيای زنانگی از او پيدا بود . شجاعت علی با حيای زنانگی در هم آميخته بود .
در كوفه كه بيست سال پيش علی عليه السلام خليفه بود و در حدود پنج سال خلافت خود خطابههای زيادی خوانده بود ، هنوز در ميان مردم خطبه خواندن علی عليه السلام ضرب المثل بود . راوی گفت گويی سخن علی از دهان زينب میريزد ، گويی كه علی زنده شده و سخن او از دهان زينب میريزد . وقتی حرفهای زينب كه مفصل هم نيست ( ده دوازده سطر بيشتر نيست ) تمام شد ، میگويد مردم را ديدم كه همه، انگشتانشان را به دهان گرفته و میگزيدند . اين است نقش زن به شكلی كه اسلام میخواهد . شخصيت در عين حيا ، عفاف ، عفت ، پاكی و حريم . تاريخ كربلا به اين دليل مذكر مؤنث است كه در ساختن آن هم جنس مذكر عامل مؤثری است ولی در مدار خودش ، و هم جنس مؤنث در مدار خودش . اين تاريخ به دست اين دو جنس ساخته شد .
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط حسینی در 1393/09/13 ساعت 03:43:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |